مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 3 روز سن داره
محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

مهرساگلی

سبزی

تو مسیری که میریم خونه باباجون یه سمبوسه فروشی هست که اسمش پونه است مغازه کناری هم یه کبابی به اسم ریحون هست که معاملات ملکی هم هست به نام کاشانه که همیشه اسماشون رو از مامان میپرسم. امروز موقع صبحونه مامان سبد سبزی ها رو اورده بود و یکی یکی اسم سبزی هارو برام میگفت یهو گفت این ریحونه اینم پونه منم یه تره گرفتم دستم گفتم اینم کاشانه هست.: داشتم کشک میخوردم یهو به مامان گفتم کشک میشه چی مامان گفت بذار از عمو ایحاق بپرسیم حالا امروز داشتم میرفتم دستشویی یهو به مامان میگم جیش میشه چی و بلافاصله خودم جواب دادم بذار از عمو اسحاق بپرسیم خونه مامان جون کلی حوله انداختم رو سر اسبم بعد میگم اسبه حول و لا شده       &nbs...
28 شهريور 1394

خداحافظ شیشه شیر

چند وقتی بود که خیلی وابسته به شیشه شیر شده بودم مثلا قبلنا صبح که بیدار میشدم موقع صبحونه شیر از لیوان میخوردم ولی بعد کلا گذاشتم کنار و شیشه می خواستم مخصوصا قبل از خواب گاهی بیشتر از یک و نیم لیتر هم در روز میشد. مامان یهویی بسرش زد که منو از شیشه بگیره مخصوصا این روزایی که تعطیله این شد که تلخک گرفت و برای ظهر سرشیشه رو تلخ کرد منم گذاشتم دهنفتم این چی شده مامان گفت خراب شده دیگه باید از لیوان بخوری و یه لیوان شیر نی دار هم برام اورد ولی من از همون شیشه تلخ خوردم و باز شیر خواستم مامان اینبار چند قطره هم تو شیشه ریخت که دیگه من اصلا لب نزدم و فقط با اب خوابیدم حالا یه هفته هست که من موقع خواب اب می خورم البته قبلش به مامان میگم برام شبر ...
25 شهريور 1394

لباس شستن

دیروز داشتم تو خونه ادای لباس شستن رو در میاوردم مامانم  گفت بیا بریم باهم لباس بشوریم رفتیم تو حموم و مامان دو تا تشت بهم داد و لباسام که می خواست خودش بشوره منم با ذوق زیاد شروع به شستن لباسا کردم البته وسطش حباب بازی و آب بازی هم بود و خلاصه کلی سرگرم شدم با اینکار. عروسک پلنگ صورتی رو برمیدارم میگم این جناب خانه (صورتش تقریبا شبیه، مخصوصا دماغش و چشاش ) و اداش رو درمیارم. همینطور عروسک پو و خرسیم که بزرگه رو برمیدارم و میگم اینا بزرگ و کوچولو هستن( برنامه بزرگ و کوچیک شبکه پویا) و صداشون رو شبیه خودشون در میارم.  این روزه کارتونای بزرگ و کوچیک و نقاش کوچولو و ماستی رو بیشتر از بقیه تو شبکه پویا دوست دارم و میبینم لیست ...
18 شهريور 1394

اولین تجربه سرسره بازی توی قلعه بادی

  اولین تجربه سرسره سواری تو قلعه بادی رو دیشب داشتم همیشه فقط جلوش بپر بپر میکردم اما یهویی تصمیم گرفتم برم بالا وقتی هم که برای اولین بار سر خوردم اینقدر ذوق زده شده بودم که نگو و هی بالا میرفتم البته اخراش از جای سر خوردن بالا میرفتم و از پله ها پایین میومدم.جدیدا تصوراتم قوی شده مثلا چترم رو باز میکنم میگم این بشقاب پرنده هست بعد تمام حیوونام رو میریزم توش و میچرخونمشون. دیگه اینکه یه دوست خیالی مامان برام پیدا کرده به اسم فرنگیس و هرچی که مامان میخواد بهم یاد بده از طریق اون انجام میده خیلی هم دوسش دارم بعضی وقتا هم ازش سواستفاده میکنم مثلا اهنگ توی ماشین عوض میشه و من دوست ندارم میگم فرنگیس این اهنگو نمیخواد     ...
16 شهريور 1394

تاب تاب عباسی

بیشترین وسیله بازی برای من تاب بود مخصوصا وقتی الونک یا پارک خور می رفتیم طوری که بیشترین زمان توی پارک صرف تاب تاب عباسی میشد و یا اگه بچه دیگه ای قبل من سوار میشد اینقدر بیتابی میکردم که بیچاره بچه پیاده میشد تا من سوار بشم. متاسفانه چند هفته پیش اتفاقاتی افتاد از جمله اینکه توی پارک خور یه بار دویدم جلوی تاب یه بچه دیگه و اونم خورد تو صورتم و از لبم خون اومد یه دفعه دیگه هم بیخبر مامان که داشت تابم میداد حفاظ رو کشیدم بالا و پیاده شدم هرچی مامان خواست منو بگیره نشد و بدجوری افتادم با این حال همچنان سوار تاب میشدم تا اینکه یه بار یه دختره جلوی روم از تاب افتاد حالا بعد اون دیگه دوست ندارم سوار تاب بشم و تا یه تاب خالی هم میبینم که داره تکو...
7 شهريور 1394

اخرین جلسه کلاس نقاشی

هفته پیش اخرین جلسه کلاس نقاسی  بود تو این جلسه من شعر زنبور رو خیلی خوب خوندم و حتی بچه های دیگه که نمی خوندن من می خوندم خیلی هم واضح و بدون من من کردن خانم مربی هم کلی ذوق کرده بود که مهرسا امروز با من همکاری میکنه وقت بازی هم جعبه های مخصوص نشستن رو برگردوندم شبیه جعبه میوه بعد به صف کردم و هرکدوم از بچه ها رفتن تو یکیش و گفتم قطار درست کردم مامانا هم کلی قربون صدقه مون رفتن و هی ازمون عکس گرفتن.   ملافه خونه باباجون رو مثل گهواره میکنم بعد یرم میخوابم توش و باید منو تاب بن یا یکشنم رو زمین.جدیدا هم به تلفن علاقه پیدا کردم و میگم برم زنگ بزنم به سجاد یا مامان جون باباجون و عمه فاطمه کلی هم کلمات قلمبه سلمبه بکار میبرم که مع...
6 شهريور 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرساگلی می باشد