سبزی
تو مسیری که میریم خونه باباجون یه سمبوسه فروشی هست که اسمش پونه است مغازه کناری هم یه کبابی به اسم ریحون هست که معاملات ملکی هم هست به نام کاشانه که همیشه اسماشون رو از مامان میپرسم. امروز موقع صبحونه مامان سبد سبزی ها رو اورده بود و یکی یکی اسم سبزی هارو برام میگفت یهو گفت این ریحونه اینم پونه منم یه تره گرفتم دستم گفتم اینم کاشانه هست.: داشتم کشک میخوردم یهو به مامان گفتم کشک میشه چی مامان گفت بذار از عمو ایحاق بپرسیم حالا امروز داشتم میرفتم دستشویی یهو به مامان میگم جیش میشه چی و بلافاصله خودم جواب دادم بذار از عمو اسحاق بپرسیم خونه مامان جون کلی حوله انداختم رو سر اسبم بعد میگم اسبه حول و لا شده &nbs...
نویسنده :
مهرسا
14:49